سزای قروت آ ب گرم
خامه ی از داکتر حمیدالله مفید خامه ی از داکتر حمیدالله مفید

به بهانه نوروز وبهار سال نو

بهار فرا می رسید ، با صدای پای عشق و آوای شگفتن گلها در دشت ها . پر از بوی باران وعطر دل آویز زنده شدن وشگفتن .

شیشهء موتر را پایین کردم تا بوی زندگی را که از اعماق قلب بهار فرا ریز میشد . با یک نفس عمیق فرو ببرم .

مثل همیشه رادیویی بی بی سی را میشنیدم . از آن طرف گفت وشنود با مرد چشم سفید سیه دلی که برای خرما حرف می زد ، نه برای ثواب از رادیو پخش می شد . ا و با بی حیایی و دیده درآ یی فتوا می داد ، که گویا در دینی که او دو دسته برآ ن چسپیده . نوروز ، موسیقی وپایکوبی حرام است .اندیشیدم ، پنداشتم که تیر امید رهایی کشورعزیزم افغانستان از زیر ساتور بنیاد گرآ یی به سنگ خورد. بنظرم رسید که ، با همه تلاش های جهان وجها نیان بخاطر نجات میهنم ؛ هنوز که هنوز است ، سیه اندیشی وخرد ستیزی بخاطر بقایش در کشور ریشه میدواند وترازوی نبض سیاسی را در اختیار دارد . بیاد این سرودهء افتادم که گفته است :

این حدیثم چه خوش آمد سحر گه میگفت:

بر در میکده یی با دف ونی ترسایی

گر مسلمانی همین است که حافظ دارد

وای اگر از پی امروز بود فردایی

به آفتاب که تازه از گیر ودار ابر های زمستانی رها یافته بود خیره شدم .به رادیو یی موترم دوباره گوش دوختم .موج آ ن را رسا تر ساختم . متوجه شدم که اینبار پیر مرد دیگری با شمشیر خرد ورزی وروشنایی ، چنان با مهارت وشتارت بر فرق تفکر چشم سفید سیه اندیش زد، که من از شدت ضربهء منطق او تکان خوردم . او با زبان رسا وبا واژه های رنگین ومتنوع مثل بساط هفت سین وکلام شیرین ورنگا رنگ به مزه ء هفت میوه وبا منطق روشن آفتاب بهاری در دفاع وپاسداری از جشن نیا کانم از جشن نوروزی که با دین خودش و دین دستار سفید سیه اندیش هیچ مخالفتی ندارد پرداخت . بیاد شعر مولای بلخ افتادم که گفته است

این جهان جنگ است چون کل بنگری

ذره با ذره چون دین با کافری

به نظر م آمد که نوروز عامل شگفت وشگفتی هاست ، تمهیدی تاریخی است ، که به بهانه ی آن آ دمیان گرفتار در کشاکش های خونین تاریخی می کوشند ، آنرا در اعماق وجود شان از تاراج زمانه ها پنهان کنند.

طالبان که تندیسه های بامیان را با ، به آتش کشیدند وویران ساختند وبا تمام ددمنشی وسختگیری که داشتند . در برابر نوروز سر تسلیم فروگذاشتند . نه تنها طالبان بلکه حجاج بن یوسف ثقفی خونخوار که با شمشیر عربی واندیشه ی تکتازانه وخونخوارانه ی اش ، چنگیز چشم نگین با نگاهای کودنانه اش ، ودیگر تازندگان خونخوار نتوانستند . تا جشن نوروز را به تاراج بکشند . وهمه وهمه مقهور نیروی افسانه یی یاد گار کهن سرزمین ما شدند .

با خود اندیشیدم ؛ که نوروز اسمی بیش نیست ومراسم آن هم رسمی بیش نیست . چون همه ساله آنرا در تار وپود خرد واندیشه ی خود آبیاری وتکرار کرده ایم که شاید معنای آنرا نیز از یاد برده باشیم . اما نوروز معنا وکارکرد خود را فراموش نکرده است نوروز برای خود ویژه گی دارد ، که آنرا بارور تر می سازد . او با تکرار اش در میان اندیشه وخوکرد های ما وحتا دردرون ما ته نشین شده است . همین ته نشینی او، او را از دست برد زمانه ها واز بلا های انسان ها ستم پیشه در امان نگهداشته است .

عظمت وقدرت شگفت انگیز نوروز را می پایم که همانگون که زور گویان طالبی را در کوره گاه تاریخ به آتش کشانید بزودی خواهیم دید که طالب نگران نکتیایی پوش وریش کوتاه را که با لباس تزویر با کارد وتیشه میخواهند ریشه ی نوروز وفرهنگ باستانی وزبان آنرا از ریشه بکشند ، به زباله دان تاریخ خواهد انداخت .

هنگامیکه بر نامه بی بی سی پایان یافت ، رادیو یی موتر را خاموش کردم ، در ذهنم به کنجکاوی پرداختم ، به سده های دور رفتم ، آنقدر دور که از موتر و ریل و برق واتم خبری نبود از میان آ واز ها ، صدای خرد ورز نستوه ، محی الدین محمد ابن عربی را شنیدم که داد میزد:

« فقط یک موسیقی در اسلام حرام است و آ ن صدای دیگدان خانهء ثروتمند در گوش همسایه ء فقیر است وبس» باخود گفتم : ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا . هردو مرد ، هم پیر مرد وهم روحانی چشم سفید سیه دل داد از دین می زدند ، یکی از دین خرد ورزی انسا ن دوستی ، پیشرفت وشگوفا یی ودیگر ازدین خرد ستیزی ، انسان کشی ، عقب گردی ونابودی . یکی در خرابات مغان نور خدا میبیند و دیگری جلوه فروشی که جز به زور وزر برای خودش به چیزی دیگری نمی اندیشد .

با خود گفتم نباید تشویشی را به خود راه داد زیرا سزای قروت همیشه آ ب گرم است

 

 


March 19th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان